حجم سیاه دونده

ساخت وبلاگ
"تمام اعضای بدن پیش ما به صورت امانت هستند که به وسیله آن ها ترقی کنیم و به کمال برسیم و باید به تمام معنی و تا حد امکان و به اندازه، نه کمتر از طاقتشان و نه بیشتر از طاقتشان آن ها را برای رسیدن به بالاترین حد کمال استفاده نمود." اینو اینجا خوندم. اگه یه وسیله‌ی موردنیازی رو اجاره کرده باشیم، حواسمون هست که بیکار و عاطل نمونه. میگیم من دارم بابتش پول میدم، حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 285 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21

اینایی که انقد الکی خوشن قابلیت اینو دارن که بقیه بهشون حسادت کنن :) مثلا اینایی که میرن تولد و از ست کفش و کیفشون جدا یه عکس میذارن، از ست روسری خودشون و لباس همسرشون جدا، از کادویی که بردن جدا، از میز تولد جدا، از تک‌تک غذاها و دسرها جدا، از گل مجلس جدا!، و کلا همه‌چی جدا جدا! آخرش هم باید بنویسن "مردم به جان شما نباشه، به مرگ خودم هیچ نقطه‌ی کوری نبوده ک حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 280 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21

مامان معتقدن موقع پختن برنجِ دمی، اوّل باید روغن بریزیم تو قابلمه بعدش آب، و اگه آب رو قبل از روغن بریزیم اون غذا دیگه غذا محسوب نمیشه! یا میگن باید اوّل محافظ ولتاژ رو خاموش کرد، دوشاخه‌ی لباسشویی رو به محافظ زد و بعد دوباره محافظ رو روشن کرد؛ در غیر این صورت محافظ ولتاژ جرقه میزنه و لباسشویی می‌سوزه. مثال‌هایی از این دست در زندگی ما بسیار است. گاهی بحث می حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 265 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21

الان دارم پیاده‌روی می‌کنم روی تردمیل! تردمیلم از گوشت و پوست و استخون تشکیل شده و گاهی حرف هم میزنه! مثلا بهم میگه: "تا دوازده!" "آقااای!" یا: "حدودا سی!" "چی؟" "وزنت!" "هه! من؟ نوچ! اشتباس :)" "بذا ببینم، حدووودا اممممم از سی و هشت بیشتر نیستی!" "ههههه نوووچ!" "بیشتر نیستی! پاهای من ترازوئه :)" "بذارین ببینم چند درصد خطا داشتین (اممممم هزارِ تقسیم بر چل و حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 274 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21

صدای برخورد قطرات بارون به شیشه‌ی نورگیر میاد و فاضل نظری تو پیجش گذاشته: با دلت حسرت هم‌صحبتی‌ام هست ولی سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟ بعد زیرش کپشن زده: موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است! فکر هر دو طرفو کرده! گفته بنده خداها یه وقت بی‌جواب نمونن! گرچه موسیقی باران از اینجا که من هستم بسیار شنیدنی‌تر است. فقط مشکلی که هست اینه که تا راه بیفتم به حیاط برسم حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 258 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21



+ یعنی مصرع دوم همینم نمی‌دونین؟ لازمه بنویسم؟

.../که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها! حافظ خان


حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 298 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21

واستاده اونجا چرت و پرت میگه. اصلا نمی‌دونم بعضی مریضا این همه چرت و پرت رو از کجا میارن! با بعضیاشون خوب مدارا می‌کنه دکتر، مثلا با همیشون (همین ایشون). فک کنم چون هم‌وطن منه میگه اگه چیزی بهش بگم به اینم برمی‌‌خوره! کاش می‌شد بهش بگم دو تا بزن تو سرش که مثل آدم حرف بزنه! بعضی وقتام جالب میشه قضیه. مثلا بعضیا میان چیزای خلاف واقع از افغانیا میگن، بعد من تو حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 282 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21

من: مامان، جیگره؟ مامان: جیگر؟ نه! من: مامانِ جیگرخوار مامان: به‌به! ماشاءالله! دختر بزرگ کردم! من: خو کسی که جیگر بخوره میشه جیگرخوار دیگهههه! اصن بدین من بخورم بشم تسنیم جیگرخوار! مامان: آفرین! آفرین! دستت درد نکنه! من: مامان جیگرتخمرغه؟ مامان: نخیر! من: مامان یه تخمرغم توش بزنین خیلی خوشمزه میشه مامان: هه! جیگر نیس که! و من رفتم نگاه کردم و ضایع شدم! صو حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 293 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21


تو را می‌خوانم و سکوت می‌کنی
تو را می‌خوانم و نگاه می‌کنی
تو را می‌خوانم و می‌خندی
تو را می‌خوانم و روی می‌تابی
می‌گریم و می‌روی
آرزوت می‌کنم و دور می‌شوی
به دنبالت می‌دوم و محو می‌شوی
نیستی و می‌بینمت
هستم و... می‌بینی‌ام؟
.
.
.
.

حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 277 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21

یعنی آقایون چه جوری می‌خوان زحمتای خانوما رو جبران کنن؟ اینکه من ناخن انگشست شست دست چپم موقع پوست کندن سیب‌زمینی به طرز نیمه فجیعی با پوست‌کن!! آسیب دیده اصلا قابل جبرانه؟ نه از شما می‌پرسم من، قابل جبرانه؟ مخصوصا در شرایطی که خودم بخاطر ترمیم دندون نمی‌تونم درست غذا بخورم و واسه بقیه غذا می‌پزم؟ باید یه ناخن طلا واسم بسازن و جاش بکارن تا جبران بشه ;) چادر حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 278 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21

گاهی خیلی گیج میشم. دنیای وبلاگ دنیای بزرگیه برای من. دنیای مجازی نه، دقیقا دنیای وبلاگ. ما اینجا کمی بیشتر از دنیای بیرون تو انتخاب هم‌صحبت مختاریم. بیرون از این دنیا من نمی‌تونم با آدم‌های بزرگی که اینجا می‌بینم آشنا بشم و یا هم‌کلام، ولی اینجا گاهی می‌تونم. الان دارم از یه وبی برمی‌گردم که منو به وجد آورده! بعضی‌ها با رشد بعضی جنبه‌های شخصیتیشون منو شگفت حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 256 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21

یه پیرزنی هست هفته‌ای دو هفته‌ای یه بار میاد در خونه‌ی ما، میاریمش خونه، نهار می‌خوره، چایی می‌خوره، گاهی هم مامان یا یکی دیگه ناخناشو کوتاه می‌کنه و میره. دفعه‌ی ماقبل آخری که اومده بود نیومد تو خونه، تو حیاط نشست و به مامان گفت که ناخناشو بگیره. و گفت که نمی‌خواد به ما آموخته بشه! بعد هم گفت که اگه نهار داری همینجا تو حیاط برام بیار. نهار آماده بود ولی هن حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 249 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21

اگر مشهد هستین یا تو عید می‌تونین بیاین مشهد (مسافرت بالای ده روز) اگر می‌خواین بعد از دید و بازدیدای احیانا کسل‌کننده‌ی عید خودتونو سبک کنین اگر دلتون می‌خواد سه روز بست بشینین ور دل امام رضا می‌تونین شانستونو امتحان کنین با ثبت‌نام تو اعتکاف مسجد جامع گوهرشاد. امروز روز آخر ثبت‌نام اولیه شه، تو این سایت. قرعه‌کشی می‌کنن و چهار اسفند بهتون خبر میدن، اگه اس حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 263 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21

سرعتشون تو حلقمممممم! اصلا غیرقابل باور! دور و برم اینجوری ندیده بودم واقعا! امروز چون من سرکار نرفته بودم، سرشب شام رو حاضر کردم، میل کردیم، تشک‌ها رو انداختیم، ظرف‌ها رو شستم و خاموشی زدیم. چند دقیقه بعد از خاموشی زنگ در رو زدن. کی بود؟ همسایه! چیکار داشت؟ خونه می‌خواست! واسه چی؟ مراسم داشتن و مهموناشون تو خونه‌ی خودشون و خونه‌ی دو تا همسایه‌ی بالا جا نشده حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 330 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21

ماشاءالله سال پر مسافری بود! بجز مسافرهای داخلی، هفت تا مسافر، طی پنج تا مسافرت، از چهار کشور دیگه داشتیم. تا چند ساعت دیگه عمه و شوهرش از هرات میان خونه‌مون. یک ماهی هستن احتمالا! امروز صبح عمه به گوشیم پیام داد و گفت تا عصر میرسن! آخه چرا می‌خواین آدمو سوپرایز کنین؟ مامان از صبح دور خودش می‌چرخه و میگه "فلان کار مونده" "فلان چیز مونده" "حالا چیکار کنم؟" " حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 209 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21

بعله! برای اولین بار مدل حرف‌زدن (کنایه زدن) خواهرشوهری رو هم دیدم! من دو تا عمه دارم، یکیشون هم‌سن مامانمه که قم زندگی می‌کنه و یکیشون که همین مسافر الانمون باشن از مامانم کوچیکتره. عمه بزرگه هیچ وقت ندیدم کمتر از گل به مامانم بگه. زن‌داداش و زن‌داداش جان از دهنش نمیفته. با اینکه هم‌سن مامانمه ولی خیلی احترام مامانمو داره. از همون اول مثل دو تا دوست بودن ب حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 273 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21

انگشترم رو موقع ظرف شستن درآورده بودم و گذاشته بودم رو اپن. عمه برش داشت: "این مال توئه؟" "آره" "چقد قشنگه" "هدهد از کربلا برام آورده" "خیلی قشنگه" "چشاتون قشنگ می‌بینه" "این دستم باشه فعلا :))" :|||| حتی دلم نیومد یه تعارف الکی بزنم که "قابل شما رو نداره عمه جون"! گفتم من که هنوز اخلاق‌های عمه رو نمی‌دونم، شاید هم واقعا برش داره. بعد برگشت و گفت "می‌خوای حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 3636 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21

از دست یکی دلخور بودم. دلخور! این جور مواقع میرم سراغ حافظ که فراموشم بشه این چیزا. یا رندوم یه غزل رو باز می‌کنم یا میرم قسمت فالش. بجز این مواقع هم البته این کار رو می‌کنم و معمولا واسه طنزش قبل از باز کردن یه نیتی هم می‌کنم ببینم چقد مربوط درمیاد. مثلا این دفعه گفتم "حافظ جان، نظرت راجع به من چیه؟" اصلا فک نمی‌کردم نظر حافظ اینقد راجع به من مثبت باشه! تن حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 296 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21


گفت "اووووم! چه بویی! شما عطر زدین عمه؟"
عمه خندید که یعنی بله!

اونوقت من که داشتم لباس‌ها رو تا می‌کردم و میذاشتم تو کشوها، از اون موقع فک می‌کردم پودرِ این دفعه چه بوی بدی میده :|

حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 250 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21

بعضی وقتا لازمه به خودم یادآوری کنم این سی و پنج نفری که دنبال کردم و اون پنجاه و خورده ای که دنبالم کردن آدم‌های واقعی‌ان! صرفا چند تا کلمه‌ی تایپ شده نیستن. لازمه مرتب یادآوری بشه تا شماها رو کلمه‌های متحرک نبینم :| + واقعا سی و پنج نفر؟ o_o ولی سی و پنج نفرِ کم‌کاری هستن ها! کلا روزی ده تا پست هم نمی‌خونم. + عنوان: اگه اینجا رو ول کنم یعنی همه‌تونو کشتم حجم سیاه دونده...
ما را در سایت حجم سیاه دونده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9monologue9 بازدید : 242 تاريخ : دوشنبه 11 تير 1397 ساعت: 19:21